خسته ترینم....

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سالیان، بامدادان، اندوهان... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 16:33

امان نمی‌دهی. بند نمی‌آیی. تمام نمی‌شوی. باران پاییزی... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 16:33

عروسک همین است: خوشگل، ملوس، گاهی بامزه و اغلب سرگرم‌کننده. اما در لحظات سخت چه کاری از دستش برمی‌آید؟ هیچ، هیچ گنده. فرقی هم ندارد که عروسک باربی باشد یا هرکول...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 16:33

که تا تو پا به رویایم بگذاری و کابوس‌های روزم را بگزاری... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 16:11

همچون انار سربسته از راز خودم پر بودم. پیر روشندلم انار درشتی را برداشت و در دستم گذاشت: می‌بینی ترکیده، از بس شیرین بوده که ترکیده... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 16:11

اما حسرت این در دلم می‌ماند. می‌دانم می‌ماند، می‌دانم نمی‌توانم. حال آنکه خیلی آرزو می‌کردم بتوانم به تو بگویمش. می‌شنوی یا مثل همان وقت‌ها ناخنت را می‌جوی و به دوردورا چشم می‌دوزی؟ می‌بینی یا مثل همان وقت‌ها با خال روی گردنت بازی می‌کنی؟ می‌توانستم همان لحظه به تو بگویمش که دستت روی خالت بود و می‌گفتی اگر روزی گمم کردی یا گم شدم یا هر چی، از روی خالم پیدایم کن. می‌بینی یا نه؟ با تو حرف می‌زنم، هرچند نباید با تو حرف بزنم. و نمی‌دانم چرا آدم بیش از همه با کسی حرف می‌زند که نباید با او حرف بزند. از برای تو ای محال، ای محال... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 16:11

تو صورت اعتیادآور تلخی بودی، همان صورتی که آدم می‌داند هر گریز از دستش، بازگشت شدیدتری را به آغوشش در پی دارد، تو می‌دانستی که هزار واژه‌ی خاموش در دستانت داری، از همین رو دریغشان می‌کردی، تو می‌دانستی که در هر آدمی، کم‌وبیش، آن خصلت سگان هست، که می‌توان از نیازهایشان همچون قلاده استفاده کرد و آن‌ها را به سو که خواست، کشید، بله، لطف، آن تکه‌استخوان بی‌استخوان، تو مخدر تلخی هستی...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 12:23

از صبح وسوسه‌ی نگاه کردن به آن عکس‌ها به جانم افتاده بود. منتظر ماندم شب شود تا یواشکی به آن پوشه بروم و ببینم که چه بر سرشان آمده بود. تغییر چندانی نکرده بودند. همان بودند که بودند. لیوان‌ها در دست، گاهی مسخره‌بازی‌ای که حالا چقدر بی‌مزه به نظر می‌آید، گاهی نگاهی گریزان، گاهی همانند مشاهیر خیره به افق ناپیدا. یواشکی خواستم چیزی در آن‌ها عوض شود. مثلاً آن نگاه را می‌توانست به من هم کرده باشد یا آن لبخند را به من زده باشد. اما نه. هر قدر که گذشت، مثل غالب زندگی، تلخی بر شیرینی پیروز شد. من ماندم و خاطرات و آدم‌هایی که اکنون حتی نمی‌دانم کجایند، چه می‌کنند، مرده‌اند یا زنده، و مارها و عقرب‌هایی که در کمین بودند و می‌آمدند و نیش می‌زدند و رفتن هم نمی‌دانستند یا نمی‌خواستند. گفتن ندارد که به چه حالی افتادم. دیدم همان بهتر که بخوابم. قبل خواب با خودم فکر کردم لااقل فهمیدم که به سری که درد نمی‌کند نباید دستمال بست، هرچند می‌دانستم همین که بیدار شوم، از یاد خواهم بردش و دوباره به سری که درد نمی‌کند، دستمال خواهم بست... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 12:23

به شیرینی و ترشی نارنگی نوبر... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 12:23